نحوه پیادهسازی استراتژی دیجیتال مارکتینگ از مباحث پیشرفته این حوزه محسوب میشود با این حال ما در این مقاله سعی میکنیم با شرح مبانی و اصول دیجیتالمارکتینگ و ارائه مثالهای ملموس از بازار ایران دیدی شفاف و موثر در اختیار شما قرار دهیم. رویکردهای مختلفی نسبت به بازاریابی وجود داشته است، این رویکردها اغلب در پی ایجاد و تحول پارادایمهای مربوط به علم مدیریت به خصوص در عرصه صنعت و بازرگانی به وجود آمده بودند. رویکردهایی نظیر تولید انبوه آمریکایی، فروشگرایی، مشتریمداری تا اخیرا باور به رقم زدن خاطره و تجربه برای مشتری همه از این جمله بودهاند.
پیاده سازی استراتژی دیجیتال مارکتینگ
با این حال، در دنیای امروز مبحث بازاریابی به یک هنر و مسئله بزرگ تبدیل شده و شرکتهای مختلف را به چالشهای بسیاری فرا می خواند؛ به خصوص با گسترش اینترنت و تکنولوژی های دیجیتال و وارد شدن مفهوم بازاریابی به این عرصه، مفهومی جدید به عنوان بازاریابی دیجیتال شکل گرفته است، که استراتژی ها و ابزارهای کارآمدی را در این فضای جدید خلق کرده است. دیجیتال مارکتینگ با منطبق ساختن خود با اصول مارکتینگ و استفاده از رویکردهای مختلف، کاربردپذیری آنها را با زندگی مجازی مشتریان در عرصه وب و اینترنت ممکن کرده و تجارت و کسبوکار و مبادله را با سرعتی برقآسا به عرصه اینترنت کشانده است.
با چنین مقدمهای دیجیتال مارکتینگ به مثابه یک «جعبهابزار اینترنتی» است که به کمک آنها استفاده از علم مارکتینگ به شکل دیجیتال و اینترنتی میسر میشود. ابزارهای نظیر گوگل آنالیتیکس، ادوردز، تبلیغات بنری و کلیکی دیجیتال، اپ مارکتینیگ، گیم مارکتینگ، ویدیو مارکتینگ، ایمیل مارکتینگ و سوشیال مارکتینگ، موشن گرافیک، طراحی تجربه کاربری، سئو و غیره که هر روز گستردهتر میشوند، تنها مشتی از این خروار هستند.
دیجیتال مارکتینگ چیست؟
اصلا چرا بازاریابی دیجیتال؟ چرا این همه روی این مفهوم تاکید می کنیم؟
دیجیتال مارکتینگ چیست ؟ بازاریابی دیجیتال معرفی و ارائه محصولات یک کسب و کار به منظور افزایش آگاهی جامعه هدف نسبت به خود (برندینگ) و نهایتا افزایش فروش به واسطه فضای دیجیتال است. این «یک مرحله گذار» اجتناب ناپذیر برای هر کسب و کاری در دنیای مدرن تجارت خواهد بود. قرنها گذشت تا تغییر و تحولات تکنولوژیک قرن 20 بر مفاهیم قدیمی تاثیر گذاشت و کسب و کارها کمکم توانستند، خود را با این فضای جدید هماهنگ کنند.
اما دیجیتال مارکتینگ کجای این داستان قرار دارد؟
دیجیتال مارکتینگ فرزند تکنولوژیک مارکتینگ بوده است؛ درست مانند نسل جدیدی که تا سرحد اعلا از ظرفیتها و فنآوریهاي تکنولوژیک استفاده میکند، دیجیتال مارکتینگ نیز همگام و همرنگ با تحول زمانه، پذیرای تحولات تکنولوژیک و کامپیوتر بوده و آغوش دنیای بازاریابی را به روی این تغییرات باز کرده است.
آموزش دیجیتال مارکتینگ و کاربردهای آن در کسب و کار
مدلهای درآمدی در بازاریابی دیجیتال:
- فروش محصولات خودتان (Ecommerce Model)
خب! در اینجا نیز کانسپت و نیت اصلی مانند دنیای واقعی است! یعنی شما محصول/خدمتی دارید که کسب و کار شما برای کسب سود باید آن را به فروش برساند و از آنجایی که مردم اکنون بیش از هر زمانی در دنیای اینترنت حضور دارند، این فضا بهترین «نقطه اتصال» را برای برخورد با مشتری و فروش احتمالی محصول به او فراهم میکند. شاید فروشگاه دیجیکالا اولین نمونه قدرتمند ار حضور این مدل در دنیای دیجیتال مارکتینگ ایران بوده است و دیگرانی نیز در پی این موفقیت از این مدل استفاده کردهاند.
- پلت فرمهای دوسویه
آنجایی که در یک محیط دیجیتال امکان تعامل ۲ طرفه ارائهکننده و ارائهدهنده فراهم میشود، شاهد این پلت فرم خواهیم بود، وبسایتهایی مانند ایوند از جمله کسب وکارهایی هستند که از این مدل تبعیت می کنند و کسبوکار آنها از طریق فراهم آوردن یک پل ارتباطی دوطرفه بین سرویسگیرنده و سرویسدهنده معنی پیدا میکند.
- تبلیغات اینترنتی بر اساس محتوا (Publishers)
یک سناریو برای کسب در آمد در دنیای دیجیتال، خلق محتوا و عرضه رایگان آن به مخاطب و جلب و جذب آگهی از دیگر کسب و کارهاست. بدیهی است که این کسبوکارها حاضر باشند، بهای زیادی برای هزینه تبلیغ در این سایتها بپردازند و این به واسطه مخاطبان زیادی است که به هوای محتوای جذاب و رایگان این سایتها در آن حضور پیدا میکنند. با توسعه شبکههای اجتماعی این «کارکرد» در آنها نیز به وفور دیده میشود و حتی در بعضی موارد در تبلیغ گرفتن گوی سبقت را از سایتها ربودهاند. این رونق تبلیغ در شبکههای اجتماعی به واسطه ارزانتر بودن نسبی تبلیغات در آن و دسترسیپذیری راحتتر آن نسبت به سایتهاست.
- مدل SAAS
این مدلی اساسا تکنولوژی پایه و بر اساس تکنولوژی Cloud بنا شده است و حالا به خوبی جای پای خود را در دنیای دیجیتال مارکتینگ هم باز کرده است. کسبوکارهای دیجیتالی مانند ایران سوشال و یا متمم نمونههایی ایرانی و موفق از این حوزه و ارائه سرویس دیجیتال در چارچوب SAAS هستند.
- مدل Lead Generator
این هم یک مدل شایع و مکمل برای پیشبرد و معرفی کسب و کار در فضای دیجیتال است که با پرورش سرنخها منجر به افزایش فروش در فضای فیزیکی میشود. در اینجا با توجه به غیرمستقیم بودن تلاشهای دیجیتال مارکتینگ، مرزهای نزدیکتری بین این تلاشها و فعالیتهای بازاریابی و فروش کلاسیک وجود دارد. خود وبسایت آکادمی دیجیتال مارکتینگ و تلاشهایی که در وبسایت انجام میشود از همین رویکرد ناشی میشود.
هی! کسی آنجا هست؟!
همه سناریوهای بالا صرفا خواب و خیال است اگر مخاطبی نباشد که تبدیل به «سرنخ» شود و اگر سرنخی نباشد که تبدیل به «مشتری» شده و حاضر باشد در ازای دریافت خدمات ما «پولی» بپردازد. فراتر از اینها لازم است طرفدارانی باشند که از ما طرفداری کنند تا در نتیجه این طرفداری محبوبیت ما افزایش یافته و نیاز به هزینه تبلیغاتی کمتری باشد. این یک فرمول ساده است: افزایش محبوبیت مساوی است با هزینه کمتر و هزینه کمتر مساوی است با سود بیشتر. اما این دستاورد در گرو ایجاد اعتماد و تمایل مخاطب با شماست. با این وجود احتمال ایجاد تمایل و اعتماد مخاطب با یک کسب و کار در فضای دیجیتال چگونه افزایش مییابد؟
KSFها یا عوامل کلیدی موفقیت در جلب نظر اولیه مخاطب، سنگ بناهای اولیه:
چرا یکی میتواند و یکی نمیتواند؟! یکی موفق میشود و دیگری نه! شاید چون یک کسبوکار موفق کار را جدی می گیرد و با شناخت عوامل کلیدی برای موفقیت، شناسایی و تحلیل و رصد و بهبود آنها، با افزایش رضایت مخاطبان شانس موفقیت خود را افزایش میدهد. پس مهم است قبل از ورود به بحث پیشروی در پرورش سرنخ با KSFهای (Key Success Factors) رایج آن آشنا شویم: پیش از هر پیشفرضی یک کسب و کار دیجیتال باید این موارد اصولی را رعایت کند و بعد دست به بقیه اقدامات بزند
- Lead Value
مشخصا شما باید برای یک سرنخ که در کسوت یک غریبه وارد سایت شما میشود، ارزشی ایجاد کنید وگرنه تلاشهای دیگر ثمری نخواهد داشت
- Tools
باید به ابزار مختلف تسلط داشته باشید تا بتوانید از ارزش ارائه شده به مخاطب بهرهبرداری کنید؛ در واقع شما نمیتوانید با دست ماهیگیری کنید و باید قلابی داشته باشید و گرنه ماهی از دست شما لیز میخورد و تلاشهایتان به هدر میرود. استفاده از ابزارهای پاپ آپ و پوش نتیفیکیشن از این جملهاند.
- Content
هر وبسایتی که هدف و تلاشی در پی تحقق آن را در فضای دیجیتال مارکتینگ پی می گیرد باید به حداقلی از محتوا و انواع آن براساس کسبوکار خود التزام داشته باشد وگرنه این تلاش، تلاش عبثی خواهد بود.
- UI-UX
طراحی تجربه و رابط کاربری، تحقیقات مربوط به آن و استخراج نیازمندیها که منجر به کاربرپسند بودن سایت و تجربه روان کاربر براساس ویژگیهای کاربردپذیری و قابل استفاده بودن سایت میشودُ دیگر قدمی است که باید به محکمی برداشته شود.
عناصر و ویژگی های دیجیتال مارکتینگ:
توضیحات بالا تا سرحد ممکن ساده بودند، بیایید این عبارات را از زاویه و با واژگان دیجیتال مارکتینگ بیان کنیم تا زبان و درکی مشترک از این دنیا پیدا کنیم:
نقشه سفر کاربر یا مسیر خرید
در بازاریابی به مسیری که مشتری طی می کند تا محصول یا خدمت ما را خریداری کند، نقشه سفر کاربر می گویند. این مسیر در بازاریابی دیجیتال به صورت هوشمندانه تری وجود دارد. در واقع، از زمانی که کاربر با برند ما آشنا می شود، تا زمانی که یکی از محصولات ما را خریداری می کند، نقشه سفر کاربر نام دارد. نقشه سفر کاربر، مسیری است که ما برای کاربران طراحی می کنیم تا طی آن فرآیند، کاربر را به مشتری تبدیل کنیم. در این مسیر با لحظاتی روبرو هستیم که مشخص می کند کاربر در کجای نقشه سفر قرار دارد. بررسی این لحظات به ما نشان می دهد چه رویکردی را باید اتخاذ کنیم تا امر خرید توسط کاربر محقق شود.
با پر رنگ شدن حضور اینترنت در زندگی مصرف کنندگان، رفتار آنها نیز به طور کلی تغییر کرده است. آنها دیگر تنها برای برآورده کردن نیازهایشان اقدام به خرید نمی کنند، بلکه ابتدا به جستجو و کسب آگاهی می پردازند و محصولات متفاوت را با یکدیگر مقایسه می کنند و سپس اقدام به خرید می کنند. در این مسیر، مصرف کنندگان با لحظات مختلف و رویداد های متفاوتی روبرو هستند. در اولین لحظه آنها با حجم انبوهی از تبلیغات روبرو می شوند که به آن “محرک تبلیغاتی یا محرک سفر” می گویند. سپس آنها وارد مسیری می شوند که برای خشنودی مشتریان از لحظه ی قبل از خرید تا بعد از مصرف طراحی شده است.
به لحظه ای که مشتری اقدام به خرید می کند، لحظه خرید یا FMOT و لحظه ای که آن را مصرف می کند، SMOT یا لحظه ثانویه خرید می گویند. اما درواقع مشتری چه زمانی تصمیم به خرید گرفته است؟
6 سال قبل، گوگل مفهوم دیگری را وارد این مسیر کرد و آن لحظه ی صفر خرید یا (ZMOT (Zero moment of truth بود. لحظه ای بین محرک تبلیغاتی و لحظهی خرید و در لحظهی صفر خرید است که در ذهن مشتری تصمیم به خرید گرفته می شود. اگر ما بتوانیم در این لحظه بر ذهن مصرف کننده تأثیر بگذاریم، در تبدیل کردن آن به مشتری خود موفق خواهیم بود. حالا میتوانیم این موضوع را درک کنیم که چطور میتوانیم مراحل سفر کاربر را در نظر بگیریم و برای آن یک برنامه داشته باشیم. چیزی که باید در رابطه با آن نیز شروع به فکر کردن کنیم این است که چطور میتوانیم از کانالهای دیجیتالی متفاوت، استفادهی شایستهای برای به دست آوردن اهدافمان داشته باشیم.
تحلیل تصمیم مشتری
در تصویر بالا به صورت اجمالی فرایند نقشه سفر مخاطب که به فرایند تصمیمگیری در مورد یک مسئله (در اینجا خرید) میپردازد را مشاهده میکنیم.
خب بیایید این فرایند را با یک مثال توضیح دهیم:
فرض کنید که شما یک فرد علاقه مند به کفشهای ورزشی «کتونی» هستید و از قضا بعد از چند سال کتونی قبلی کهنه شده و شما هم چند روز دیگر حقوق خود را دریافت میکنید؛ در اینجا «آگاهی از یک مسئله» در شما رخ میدهید و شما متوجه میشوید که کتونیتان نفسهای آخر را میکشد، حالا با فقدان او چه میکنید؟ شما در گام دوم ملاحضات مختلفی را در نظر میگیرید؛ آیا راهی برای تعمیر این کفش وجود دارد؟ آیا کفش دیگری در اختیار دارید و یا باید به فکر تهیه یک کفش جدید باشید؟ ما در گام سوم که «تصمیمگیری» است فرض میکنیم که شما به این نتیجه رسیدید که باید یک کفش جدید تهیه کنید و باید برای خرید آن تصمیم بگیرید؛ چه مولفهها و الویتهایی را برای خرید کفش جدید در نظر میگیرید؟ برای تصمیمگیری، که از مدل های جدید کفش ورزشی و قیمت های آنها آگاه شوید. ترجیح شما آن است که خرید خود را از یک جای مطمئن و با قیمت مناسب و به شکل اینترنتی انجام دهید؟ خب! احتمالا به اینترنت و موتور جستجوی گوگل رفته و سرچ می کنید: «کفش ورزشی». پایان قصه این است که شما یک کتونی از دیجیکالا خریداری میکنید.
سرنخسازی از طرف کسبوکار:
در هر فروش دو طرف وجود دارند که گامهای مختلفی در تعال با یکدیگر برمیدارند: یکی خریدار و یکی هم فروشنده؛ با گامهای خریدار آشنا شدیم حالا ببینیم فروشنده (کسبوکار) چه میکند:
همانطور که در تصویر بالا مشاهده میکنید، ۵ مرحله برای جذب یک مشتری در قیف فروش وجود دارد و سرنخسازی در چنین پروسهای انجام میشود.
سرنخ و سرنخسازی
سرنخ کسی است که نسبت به شرکت و محصولات ما علاقه نشان داده است و سرنخ ها یا لیدهایی که در قیف بازاریابی تعریف شده ما حرکت کنند، بعدا به خریدار محصولات و خدمات ما تبدیل خواهند شد. فروش عنصری خارجی و هدف غایی در این پروسه محسوب میشود؛ هدفی که افزایش درآمد برای کسب و کار را رقم میزند. به طور معمول گفته میشود، حداکثر زمان شما برای جلب توجه مخاطب به وب سایتتان ۵ ثانیه است، تبدیل مشتری بالقوه به خریدار تنها در صورت جلب اعتماد وی رخ میدهد، تا او نهایتا به مشتری ما تبدیل شود.
قیف بازاریابی ما در این فرایند، مخاطبین را از این 5 مرحله عبور خواهد داد: Crowd, Visitor, Buyer, Payer, Booster یا به عبارتی دیگر :
Strangers, visitors, leads, customers, promoters که هر دو در بردارنده یک معنی هستند. در هر مرحله تعدادی از این افراد ریزش پیدا میکنند و تعدادی در قیف به سمت مرحله بعد حرکت میکنند. مثلا اگر ۱۰۰ غریبه به وبسایت ما وارد شده ۶۰ تای آنها به بازدیدکننده تبدیل میشوند که ضریب تبدیل این مرحله 0.6 خواهد بود، اگر نهایتا ۶ نفر به آخرین مرحله قیف رسیده و به مبلغان ما تبدیل شوند، ضریب تبدیل نهایی 0.06 خواهد بود.
بهینهسازی نرخ تبدیل (CRO)
در بهینه سازی نرخ تبدیل یا همان Conversion Rate Optimization شما باید عملکرد وبسایت خود را به نحوی بهبود بخشید که بهترین استفاده و درآمد از ترافیک فعلی سایتتان رقم بخورد.
در بهینه سازی نرخ تبدیل (یا به شکل مخفف CRO)، شما قیف فروش وبسایتتان را ارزیابی و تحلیل میکنید تا بتوانید روشهای بهبود سایت خود را شناسایی کنید. به این ترتیب، درصد بالاتری از بازدیدکنندگان خود را به ثبتنام یا خرید محصول خود ترغیب کنید. سپس یک فرضیه را مطرح کرده و آن را تست میکنید و بعد از آن، نسخهی جدیدی از یک صفحه وبسایت یا یک صفحه فرود را ایجاد میکنید تا آن را با نسخهی فعلی خود مقایسه کنید. از این مقایسه خواهید فهمید که کدام نسخه برای جذب بازدیدکننده و ترغیب آنها به خرید موثرتر است. در پایان نیز نسخهای که درصد بالاتری از کاربران را به خرید یا ثبتنام ترغیب کرده است، پیادهسازی میکنید.
همچنین یک قاعده کلی در بهینهسازی نرخ تبدیل وجود و تمرکز بر روی سرنخهای هدفمند به منظور تبدیل شدنشان به مشتریست. مثلا تصور کنید که شما هزار سرنخِ به درستی انتخاب نشده دارید، در چنین حالتی اتفاقا، نرخ تبدیل شما نسبت به زمانی که با داشتن ۵۰۰ سرنخ، تعداد کمتری سرنخ، اما مرتبطتر، هدفمندتر و با کیفیتتر دارید، پایینتر خواهد بود، پس به انتخاب سرنخهای هدفمند برای تبدیل بهینه دقت کنید.
در نهایت از راهکارهای بهینهسازی نرخ تبدیل به «قرار دادن CTA های متنی بیشتر در پستهای وبلاگ»، «استفاده از popupهای آگاهیبخش»، «A/B Testing بر روی صفحات فرود»، «پرورش سرنخها و کار بر روی آنها»، «تامین اطلاعاتی تیم فروش برای پیگیری موثر»، «استفاده از سیستم پشتیبانی چت و پیامرسان»، «بهینهسازی پستهای وبلاگ» و «هدف قرار دادن مجدد بازدیدکنندگان قدیمی» اشاره کرد.
فرایند حرکت در قیف فروش
اما طی روند در قیف چگونه است؟ زمانی فرد از یک غریبه تبدیل به یک بازدیدکننده میشود که «توجهش» به ما جلب شود و در مرحله بعد بازدیدکننده باید به یک سرنخ «تبدیل» شود؛ یک «سرنخ» زمانی «مشتری» ما میشود که به ما «نزدیک» شود و نهایتا یک مشتری زمانی به طرفدار، مبلغ و مدافع ما ارتقا مییابد که توسط خدمات ما شگفتزده شود.
کسب اطلاعات بیشتر از سرنخ با ارائه پیشنهادهای جذاب
در این فرایند لازم است که از کسی که به میدانیم به نحوی به ما علاقهمند است اطلاعات بیشتری کسب کنیم تا بتوانیم بیشتر روی او کار کنیم. در این شرایط لازم است پیشنهادهایی به او دهیم که میدانیم مورد پسندش هستند و در این حین اطلاعات او را نیز از طریق یک فرم دریافت کنیم.
نحوه استفاده از فرمها
فرم ها باید ساده و مختصر باشند تا شانس تکمیل آنها توسط مخاطب بیشتر شود، با کسب ایمیل و تلفن موبایل در فرمها sms مارکتینگ و ایمیل مارکتینگ بر روی آنها انجام میشود. در نهایت هنگامی که یک پیشنهاد تحت عنوان «دانلود رایگان کتاب با ثبتنام در سایت» را با عبارت «با ثبتنام در سایت، این کتاب ارزشمند را به رایگان دانلود کنید» مطرح میکنیم، در واقع از یک CTA صحبت میکنیم.
CTA یا دعوت به یک عمل:
CTA یک سرواژه تخصصی برای عبارت Call to Action به معنای «دعوت به عمل» است. این اصطلاح واجد چند مولفه کلیدی است:
- عنوان CTA: عنوان باید برانگیزاننده، امری و آشکارکننده یک مزیت برای مخاطب باشد
- شمایل بصری CTA: پیشنهاد شما باید با یک فرم و رنگ ساده و در عین حال متمایز از بقیه المانهای سایت، در نظر و چشمان مخاطب جلوهگر شود، تا او با کلیک بر روی آن به صفحه فرود هدایت شود.
صفحه فرود:
صفحه فرود یا landing page کاربردهای زیادی در دیجیتال مارکتینگ دارد، اهمیت آنها از آن روست که رابطه مستقیمی بین تعداد صفحات فرود و تعداد سرنخهایی که جذب خواهیم کرد وجود دارد و صفحه هدفِ شما برای کاربر به شما میرود، چه هنگامی که مخاطب با کلیک بر روی بنر شما در سایت دیگر، چه هنگام کلیک بر روی لینکی در موتور جستجو که مخاطب را به صفحه موردنظر هدایت میکند و چه هنگامی که با قرار دادن CTA در یک صفحه داخلی سایت او را به صفحه دیگری از سایت خودتان ارجاع میدهید، از کاربرد صفحات فرود صحبت میکنیم.
کانالهای جذب مخاطب برای سرنخسازی:
با هم این گفتهها وبسایت شما تنها ابزار جذب سرنخ نیست و کانالهای دیگری نیز وجود دارند که رسانههای دیگر دیجیتال مارکتینگ محسوب میشوند.
وبلاگنویسی (محتوا)
مثلا وبلاگ نویسی از مهم ترین ابزارهای جلب اعتماد سرنخ های بازاریابی است، گفته میشود که پست کردن شش تا هشت مطلب در وبلاگ شرکت در هر ماه، امکان جذب سرنخ های بیشتر را تا دو برابر افزایش میدهد.
بازاریابی ایمیلی
بازاریابی ایمیلی یکی دیگر از موثر ترین ابزار برای تبدیل سرنخ های بازاریابی به مشتری است.
شبکههای اجتماعی
یکی دیگر از راهها موثر برای جذب سرنخ شبکههای اجتماعی هستند. شبکه های اجتماعی محل مناسبی در ایجاد گفتمان و تعامل با مشتریها هستند.
بهینهسازی صفحات فرود و تست A/B
بهینه سازی صفحات فرود در موتورهای جستجو، واقعا مهم است و تاثیر زیادی در افزایش سرنخ ها دارد. ما حتما باید تست های A/B را روی صفحات فرود انجام دهیم تا صفحهای که بهتر جواب داده است را شناسایی کنیم.
با این توضیحات به داستان شخصی که به دنبال کتونی ورزشی بود برگردیم و آن را از زاویه فروشنده (کسبوکار) بررسی کنیم:
بگذارید دیجی کالا را مثال بزنیم تا مسئله ملموس تر باشد، دیجی کالا به عنوان یک فروشگاه که اجناس مختلفی دارد، تصمیم می گیرد که به بازار فروش کفش ورزشی نیز وارد شود، پس با تعدادی تامین کننده وارد مذاکره شده تا اجناس را برروی وب سایت قرار دهد، در اینجا گام اول آن است که به اشکال مختلف: ایمیل، روابط عمومی، شبکه های اجتماعی، تبلیغات بنری، شبکه های اجتماعی و خود وبسایتش ،مردم را آگاه کند که به این بازار وارد شده و مثلا کفش های ورزشی نایک و آدیداس و ریبوک و سالومون در سایت ارائه می شوند، بعد از آگاهی مردم، نوبت جذب آنها است، مثلا یک نقد و بررسی از مقایسه کفش ورزشی مخصوص پیاده روی نایک با آدیداس گذاشته شده و از مردم نظرخواهی می شود، یا یک مقاله در مورد نایک و ادیداس یا مطلبی در مورد «پای انسان به عنوان قلب دوم» به رشته تحریر در می آید، اگر تابستان است در مورد صندل ها مطلب می نویسیم و اگر زمستان است در مورد پوتین! در مرحله نزدیکی آفر می دهید،مثلا در فصل زمستان برای کفشهای تابستانی پیشنهاد شگفت انگیز قرار می دهید و در فصل تابستان برای کفشهای زمستانی، این ها همه به نزدیکی به مخاطب کمک می کند.
در مرحله پایانی یک کفش به مخاطب میفروشید و آن را به رایگان برای او حمل کرده و پول را پس از تحویل کالا دریافت میکنید، همینطور تعدادی دیجی بون در حساب کاربر شارژ میکنید و اگر به هر دلیلی مشتری تا هفت روز کفش را نخواست آن را پس می گیرید . مرحله پایانی همان مرحله جلب رضایت و خشنودی مشتری است که با ارائه ویژگی ها و خدمات فراوان میکوشیم که او را به خرید دوباره مجاب کنیم و وفاداری او را کسب کنیم.
حقوق دیجیتال مارکتینگ
اما دیجیتال مارکتینگ که این روزها طرفداران بسیاری در میان جوانان پیدا کرده، شغلی جذاب به نظر میرسد. این جذابیت به جهت نو بودن و میانرشتهای بودن آن است. میان رشتهای بودن آن به این اشاره میکند که دیجیتال مارکتینگ نیاز به ۳ دانش «مارکتینگ» «علوم کامپیوتر» و «دانش اختصاصی دیجیتال مارکتینگ» دارد و در کشورمان نیز این دانش همگام با دنیا پیش میرود.
در کشوری مثل آمریکا حقوق یک دیجیتال مارکتر قدر و مجرب تا ۱۸۰ هزار دلار برآورد میشود؛ این در کنار ماهیت فریلنسری این رشته و جامعیت آن که باعث میشود، فرد در حوزههای محتوا و سئو نیز ورزیده شود، اشتغال به آن را بسیار وسوسهانگیز میکند. در گزارشی که چندی قبل یکی از روزنامه های کثیرالانتشار منتشر کرده بود، حقوق یک کارشناس دیجیتال مارکتینگ از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار شروع شده و در سطح مدیریتی آن به ۵ میلیون تومان میرسد
تعریف استراتژی دیجیتال مارکتینگ
استراتژی در حقیقیت «ریلی» است که سیاستگذاریهای سازمان از طریق آن پیش می رود. این تلاشی نظاممند است که به منظور اخذ تصمیمات و انجام فعالیتهایی بنیادی به شکل دهی ماهیت و چگونگی اقدامات اجرایی می پردازد. هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات چندگانهای که سازمان را قادر می سازد به اهداف بلند مدت خود دست یابد. یک سند و برنامه که به منظور حفظ و یا افزایش قدرت و مزیت رقابتی در دنیای دیجیتال برای کسبوکار ایجاد میشود.
منظور از استراتژی بازاریابی دیجیتال
اما در عمل استراتژی دیجیتال مارکتینگ به چه درد کسبوکار ما میخورد؟ در استراتژی مهم است که چیزهای دور را چنان ببینیم که گویی نزدیک هستند و نمایی از دور نسبت به انچه که نزدیک است داشته باشیم. استراتژی متضمن نوعی آیندهنگری و دیدن دورنما، با توجه به وضعیت فعلی، قابلیتها، ماموریت و اهداف ما است و «چگونگی» را به ما نشان میدهد. استراتژی پرسشی را مطرح می کند که از پاسخ آن نوعی همگرایی و تمرکز سازمانی پدید می آید. خروجی استراتژی در حقیقت یک برنامه در اختیار ما قرار میدهد تا بر اساس آن بتوانیم با اجرای تاکتیکها و اقدامات مشخص شده به اهدافمان برسیم. بدیهی است که همه چیز دقیق و کاملا منطبق با برنامه پیش نخواهد رفت، پس از نظامهای بازخور و فیدبک استفاده میکنیم تا عملکردمان در راه تحقق استراتژی کنترل شود.
برنامهریزی استراتژیک، مشخص کننده گامهای ما در این مسیر است و ساختار آن دربرگیرنده چند فاز اصلی، مانند چشم انداز، بیانیه ماموریت، موضوعات استراتژیک، استراتژیهای پیشنهادی و الویت بندی آنها است؛ اجرای استراتژیهای برگزیده و تدوین طرح عملیاتی و پایش برنامه ها، تکمیل کننده مراحل گفته شده است.
استراتژی سطوح و کاربردهای مختلفی دارد که همه در محتوا و ماهیت یکی است، یک فرد میتواند استراتژی داشته باشد، یک کشور هم میتواند و همینطور یک سازمان و این استراتژی شامل حوزههای مختلفی میشود که میزان جامعیت و یکپارچگی آن را نشان میدهد، مثلا شما میتوانید استراتژی سازمانی داشته باشید، میتوانید استراتژی دیجیتال مارکتینگ داشته باشید و میتوانید استراتژی محتوا داشته باشید. این ۳ استراتژی در ۳ سطح مختلف و البته مستقل از هم هستند؛ گرچه که به دلیل این که هر ۳ برای یک کسب و کار هستند و هر کسبوکاری باید در سطوح مختلف دارای اهداف هماهنگ باشد، شاهد ارتباطی ارگانیک، طولی و ای بسا سلسلهمراتبی بین آنها خواهیم بود. و ما چه سازمانی کوچک و چندنفره و چه سازمانی عریض و طویل و چند هزارنفره باشیم باید برای دیجیتال مارکتینگ خود یک استراتژی داشته باشیم، نقطه پایه و مبدا ما در این مرحله «تحلیل وضعیتی» است که باید داشته باشیم؛ نتیجه این تحلیل هرچه باشد، بر مبنای آن یک استراتژی دیجیتال مارکتینگ تدوین میشود تا با تغییر وضعیت خود در شاخصها و ابزارهای دیجیتال مارکتینگ، به هدف خود برسیم؛ مثلا اگر قرار باشد پیرو استراتژی برتری بر رقبا، رتبه الکسای ما بهبود یابد، چه تاکتیکها و اقداماتی به وسیله چه مسئولان و در چه بازه زمانی صورت میگیرد تا هدف محقق شود. شاید در تدوین یک استراتژی اصولا برای رسیدن به هدف از راه زودبازده گوگل ادوردز به جای سئوی طبیعی استفاده کنیم؟
کاربردهای استراتژی دیجیتال مارکتینگ برای کسبوکارها
اینکه ما چگونه صدای خود را به مشتریان می رسانیم و از آنها کسب درآمد می کنیم (مدل درآمدی) و کالا یا خدمات خود را معرفی می کنیم (کانال های ارتباط با مشتری) به استراتژی ها و فرآیندهای بازاریابی دیجیتال ما مربوط می شود( مثلا راه اندازی CRM).
تدوین استراتژی دیجیتال مارکتینگ با تحلیل موقعیت و مشخص کردن اهداف
تحلیل موقعیت
تدوین استراتژی دیجیتال مارکتینگ با بررسی وضعیت حال حاضر ما رخ میدهد، بررسی وضعیت حال حاضر شرکت از این جهت صورت میگیرد تا مبدایی برای شروع حرکت داشته باشیم؛ اما حرکت به کدام سو؟ به سوی نقطه مطلوب. در حقیقت منظور از استراتژی به صورت عام و استراتژی بازاریابی دیجیتال به صورت خاص، حرکت از نقطه کنونی در حال حاضر به سمت نقطه ایدهآل است که به کمک استراتژی این انتقال و حرکت صعودی انجام میشود. در استراتژی دیجیتال مارکتینگ این حرکت صعودی به سوی نقطه مطلوب از طریق ابزارها و بازوی های دیجیتال مارکتینگ انجام و راهبری میشود.
اما از کجا بدانیم چه استراتژیای باید اتخاذ کرد؟ جواب تحلیل موقعیت است!
تحلیل وضعیت کنونی
برای اینکه وضعیت کنونی خود و کسب و کارمان را در دنیای دیجیتال مارکتینگ رصد کنیم، باید دست به تحلیل بر اساس مولفههای مختلفی بزنیم؛ به این سوالات توجه کنید: با ابزارهای معمول نظیر SWOT، نقاط ضعف و قوت داخلی و فرصت و تهدیدهای خارجی مشخص شده و با ابزاری نظیر PESTEL تغییرات مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی، اقتصادی، قانونی و تکنولوٰیک و تاثیر آن بر کسبوکار ارزیابی میشود.
بعد از این مسئله دیگر آن است که در بین مشتریان فعلی و جدید و یا حتی بالقوه، چه کسانی تاثیرگذار و ایده آل کسب و کار ما هستند؟ سوال دیگر اینکه، چه کسانی بیشترین سود و درآمد ما را تامین خواهند کرد؟ در واقع به مشتریانتان بر اساس اهمیت و الویت، وزن و ضریب می دهید تا نوعی الگوی ارتباط و رصد مشتریان برای خود ایجاد کنید. نکته دیگر مربوط به خود ما است. ما به عنوان یک کسب وکار، دقیقا چه کاری انجام می دهیم؟
آیا معرفی گویا و خوبی از خود ارائه می کنیم؟ آیا به درستی بر روی مزیت ها و ارزش پیشنهادی خود تاکید می کنیم؟ سوال دیگر اینکه، اگر در فرآیندهای جذب مخاطب، نرخ تبدیل ما پایین است، دلیلش چیست؟ مثلا چرا بازدیدکنندگان ما نسبتا زیاد هستند ولی فروش ما همچنان پایین است؟
مثل اگر برنامه و استراتژی برای تولید محتوا بر روی وب سایت خود داریم، باید نکات زیر را در نظر بگیریم:
- مخاطبان ما و این کسب وکار چه کسانی هستند و چه کسانی باید باشند؟
- مهمتر آنکه چه محتوایی را دوست دارند؟ محتوایی که برای آنها تولید می کنیم باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
- آیا این محتوا مخاطب را در مسیر درستی قرار می دهد؟ آیا نیازهای مخاطب را در نظر می گیرد و مشوق های خوبی در اختیار او می دهد؟ محتوای ما بر نرخ تبدیل ما تاثیر مطلوبی می گذارد؟
- در تحلیل باید بررسی کنیم که وضعیت دیجیتال مارکتینگ رقبای ما چگونه است؟ نقاط ضعف و قوت شان چیست؟ چه چیزهایی از وضعیت و روند آنها می آموزیم؟ چه فرصت ها و تهدیدهایی در این امر برای ما وجود دارد؟
ماتریس رقابت:
ترسیم ماتریس رقابت برای بررسی وضعیت خود ما و رقبا در مولفههای مهم رقابتی از جمله شاخصهای مهم در دیجیتالمارکتینگ وضعیت ما و رقبا را تا حدی روشن میکند. مطابق با تصویر بالا مشاهده میکنید که در ستونهای این جدول وضعیت شرکت خودی و رقبای چندگانه از لحاظ مولفههای اندازه شرکت، سهم بازار، نقاط قوت و ضعف، ارزش پیشنهادی، منابع و قیمت مورد بررسی قرار گرفته است. چنین مقایسهای میتواند در مورد وضعیت دیجیتال مارکتینگ شرکت و رقبا نیز مورد بررسی قرار گیرد. به جدول زیر دقت کنید:
شرکت رقیب | شرکت من | |
۱۲۰۰۰۰ | ۸۵۰۰۰ | ویزیت ماهانه |
۳:۳۰ | ۲:۳۰ | میانگین مدت بازدید |
۵۶٪ | ۶۷٪ | نرخ پرش |
دایرکت | ارجاعی | کانال اصلی جذب ترافیک |
۳۵٪ | ۲۰٪ | سهم نمایش از جستجوها |
۸ | ۳ | تعداد کلمه کلیدی ۱ |
۱۸٪ | ۵٪ | میزان کاربران بازگشتی |
۱۲۲۲ | ۳۵۰۰ | رنک کشوری |
جدول بالا یک بینش مناسب از تحلیل وضعیت خود و رقیب به صورت همزمان ارائه میدهد. البته توجه کنید که شاخصهایی که باید مورد بررسی قرار گیرند، وابسته به بیزینس مدل دیجیتال شما هستند؛ در حقیقت همین بیزینس مدل است که اهمیت و اولویت شاخصهای مورد بررسی را مشخص میکند. مثلا شاخصهایی که برای تحلیل وضعیت یک کسبوکار با بیزینس مدل پابلیشر اهمیت مییابند با شاخصهایی که برای یک کسبوکار با بیزینس مدل فروشگاهی مطرح هستند، متفاوت هستند.
آن چنان که برای کسبوکاری با بیزینس مدل پابلیشر شاخصهای رتبه کشوری، میانگین مدت زمان هر نشست و تعداد ویزیت ماهانه اهمیت دارند، در صورتی که برای یک سایت فروشگاهی میزان کاربران بازگشتی به کل کاربران، میزان کاربران جدید و تعداد خرید یا میانگین ارزش هر فاکتور دارای اهمیت هستند.
به هر حال بر مبنای این تحلیلها، اطلاعات مختلفی در اختیار ما قرار میگیرد، فایدهی همه اینها باید برای ما این باشد که بتوانیم برای خود تعیین مسیر کنیم و بایدها و نبایدهایی را مشخص کنیم که به نقاط ضعف و قوت ما اشاره میکنند. اکنون بررسی موقعیت به پایان می رسد و وارد فاز بعدی میشویم.
اهداف دیجیتال در کسب و کار(Objective):
بر مبنای اهداف، دورنما و افقی برای ما ایجاد میشود و دید روشن تری از مسیر در اختیار ما قرار میدهد. اهداف به فرآیندهای ما نظم میدهند و ترتیب کارها و الویتها را مشخص میکنند برنامه های فروش، طراحی قیف فروش و بازیابی، بهینگی و بهبود وبسایت و افزایش سرمایه (و اقدامات یا تصمیم گیری های اینچنینی) همه و همه به اهداف بستگی دارند و با رجوع به آنها مشخص میشوند.
همچنین، برنامه های سالانه و طرح های عملیاتی بر اساس همین اهداف اجرا می شوند، پایش این برنامه ها و اندازه گیری بازخوردها که بر اساس KPIها – (Key Performance Indicator) و KSFها (key success Factor) صورت می گیرد؛ همگی در راستای تحقق همین اهداف هستند. یک نکته دیگر این است که اهداف به چند نوع تقسیم می شوند: objectives یا همان اهداف بلند مدت که بلند مدت ترین اهداف شرکت هستند. (یعنی اهداف 2 تا 5 سال سازمان) ، Targets که همان اهداف میان مدت (اهدافی که افقی فراتر از 1 سال را پیش روی ما قرار می دهند) هستند و Goals یا اهداف کوتاه مدت که اهداف کوتاه مدت مثلا 6 ماهه تا 1 ساله هستند. مثلا هدف ما این است که در برنامه دیجیتال مارکتینگ خود سالانه 15 درصد نرخ تبدیل خود را افزایش دهیم، یا بازدهی تبلیغات خود نسبت به بودجه را ظرف 2 سال تا 30 درصد افزایش دهیم.
ویژگیهای هدفگذاری مناسب
در تمامی اهداف بالا مشخصههایی وجود دارند، در حقیقت قیودی به دست و پای این اهداف بسته شده تا در نتیجه محدود شدن هدف، امکان تحقق و ارزیابی وضعیت آنها بهبود یابد. به این هدف دقت کنید: «بازدهی تبلیغات خود نسبت به بودجه را ظرف 2 سال تا 30 درصد افزایش دهیم…»
اهداف باید smart باشند: واژه smart که در انگلیسی به «هوشمندی» اشاره دارد، در اینجا به آن معنی به کار نمیرود، اما نتیجه هدف گذاری smart به نوعی هوشمندی افراد هدفگذار را میرساند. Smart در مبحث هدفگذاری درست، سرواژه واژههای specific, measurable, attainable, realistic و نهایتا time bounded است که باید در هدفگذاری رعایت شوند.
- Specific: این مولفه به خاص بودن و سرراست بودن هدف اشاره میکند، مثلا هدفِ «بهبود وضعیت مالی شرکت» بسیار کلی و مبهم بوده و راه به جایی نمیرود.
- Measurable: به کمی بودن و نهایتا قابل سنجش بودن هدف اشاره میکند، از این جهت ماهیت هدف نباید به صورت ذاتی کیفی و کمیتناپذیر باشد؛ مثلا هنگامی که میگویید هدفِ ما کاهش bounce rate است، ارزیابی تحقق چنین هدفی برای ما از طریق ابزار آنالیتیکس گول قابل انجام خواهد بود، چرا که هدف بر اساس متغیری کمی بنا شده است.
- Attainable: این مولفه به قابل دسترس بودن هدف برای کسبوکار اشاره میکند، مثلا برای کسب وکاری که ۱ سال است وارد فضای دیجیتال شده، کسب رتبه کشوری زیر ۱۰۰ در ا سال، چندان قابل دسترس و منطقی محسوب نمیشود.
- Relevant: این مولفه به مرتبط بودن هدف اشاره میکند، ارتباطی که باید بین اهداف با ماموریت و چشمانداز سازمان و نیازهای مشتریان هدف وجود داشته باشد، تا آن هدف مرتبط محسوب شود.
- Time bounded: در نهایت کسب هدف باید محدود به یک بازه زمانی و در حقیقت دارای ضربالعجل باشد، چرا که آنچه امروز یا امسال برای سازمان دارای ارزش است، فردا یا ۲ سال دیگر دارای همان ارزش نیست؛ از طرفی زمانمند بودن هدف به تلاشها جهت داده و تیم را به انجام تعهدات مربوط به هدف مقید میکند.
چند مثال ملموس در تدوین و پیادهسازی استراتژی
پیش از این به این اشاره کردیم که دیجیتال مارکتینگ مجموعهای از ابزارهاست که ما را به سرمنزل مقصود و موفقیت برای ارتباط با مشتریان در وب و از این طریق تامین اهداف کلی کسب و کار میرساند. به غیر از این به تحلیل موقعیت کسب و کار هم اشاره کردیم. ما باید مشخص کنیم برای موفقیت اینترنتی کسب و کار، کدام ابزارهای دیجیتال مارکتینگ برای ما مناسبتر است؟ در آن ابزار در حال حاضر چه وضعیتی داریم، هدفگذاری ما برای آن ابزار چیست و چگونه، با چه برنامههایی و در چه بازه زمانی میخواهیم، به آن هدف برسیم.
فرض کنید که یکی از ابزارهای مورد تاکید ما ویدئو مارکتینگ و دیگری وبلاگنویسی (محتوا) باشد، لازم است برای رشدِ جایگاه در این ابزارها و رسیدن به هدفمان برنامهریزی کرده و گامهایی را مشخص کنیم. در وهله اول باید مشخص کنیم که ابزار ویدیو مارکتینگ و وبلاگنویسی(محتوا) در فرایند سرنخسازی چه نقشی دارند و در کدام یک از مراحل قیف فروش مورد استفاده قرار میگیرد.
در ثانی باید مشخص شود، که چرا از ویدئو مارکتینگ استفاده میکنید و نقش آن در ارتقا اینترنتی کسب و کار شما چیست؟ آیا صرفا به خاطر «مد شدن» و همهگیر شدن، از آن استفاده میکنید؟ یا خیر این ابزار، اهرمی است در جهت تامین منافع کسبوکار
نهایتا پس از تحلیل به این نتیجه میرسید که در کسبوکار شما فرضا:
- ویدیو در کسبوکار شما اعتماد مشتریان را افزایش میدهد
- ویدئو به نوبه خود وضعیت شما در موتورهای جستجو را بهبود میدهد
- محصول شما به شکلی است که نیازمند تاکید بر روی ویژگیهای بصری است و این به ویدئو و عکس اهمیت میدهد
]همین کار به نوبه خود برای مثلا استراتژی دیجیتال وبلاگ نویسی (محتوا) نیز به کار میرود. مثلا استراتژی محتوا به عنوان زیرمجموعهای از استراتژی دیجیتال مارکتینگ کسبوکار، اینگونه مدنظر قرار میگیرد:
- تعریف اهداف بلندمدت، مأموریت و چشمانداز برای محتوا
- تخصیص منابع برای محتوا
- طراحی اقدامهای تاکتیکی برای محتوا (مثلاً کمپینهای بازاریابی محتوا)
- مدیریت جامعهی مخاطبان از منظر محتوا
- مدیریت محتوا در تمام چرخهی عمر آن
- بازنشر و بازسازی و بازآفرینی محتوا
تاکتیکها به مثابه پروژهای برای استراتژی دیجیتال مارکتینگ:
هر استراتژی دیجیتال مارکتینگ که اختیار میکنید، بدون داشتن تاکتیک تنها خیال خامی است که هیچ وقت به «اجرا» در نمیآید. اصلا تاکتیک در ذات خود به «اجرا» اشاره میکند که به زبان تخصصیتر ما آن را Action plan مینامیم. فرض کنید که kpi ما برای کسبوکارمان که فروشگاهی آنلاین با اجناس لوکس است، افزایش تعداد خرید (transactions) و افزایش تعداد کاربران بازگشتی باشد؛ مشخصا چنین شاخصی از آن رو در نظر گرفته میشود که برای یک فروشگاه با اجناس لوکس که هر کالا بهای زیادی دارد، تعداد خرید و جلب تعدادی کاربر که توانایی و تامیل تکرار این خریدها را داشته باشند، بسیار تعیین کننده است.
بدیهی است که در چنین شرایطی سیاستهای پروموشن از جمله تخفیف چندان موثر نخواهد بود. پس کسبوکار چه کند که این ۲ شاخص را بهبود دهد؟ (استراتژی دیجیتال مارکتینگ) و چگونه آن کار را انجام دهد؟ (تاکتیک)
به جدول زیر دقت کنید:
ردیف | اقدام | مسئول | بازه زمانی |
۱ | به کار گرفتن اینفلوئنسرها و سلبریتیها | مسئول ا | ۱ ماه |
۲ | هدف گرفتن مشتریان قدیمی | مسئول ۲ | ۱ ماه |
۳ | ایمیل مارکتینگ ویژه بر روی دسته کاربران جدید | مسئول ۳ | ا ماه |
۴ | کار بر روی کلمات کلیدی استراتژی دیجیتال مارکتینگک در سئو | مسئول ۴ | ۱ ماه |
۵ | کو برندینگ با دیگر فروشگاههای لوکس | مسئول ۵ | ا ماه |
۶ | اسپانسرینگ | مسئول ۶ | ۱ ماه |
۷ | استفاده از بانک ایمیل دیگر فروشگاههای لوکس | مسئول ۷ | ۱ ماه |
مطابق جدول بالا مجموعه گامهای اجرایی که تحقق اهداف استراتژی دیجیتال مارکتینگک و امکانِ پایش میزانِ پیشرفت این اهداف را برای فروشگاه موردنظر فراهم میکنند، مشاهده میکنید. بدیهی است که بر سر میزان مناسب بودنِ این گامها برای تحقق استراتژي و این که هر گام تا چه حد به درستی برداشته میشود، میتوان شک وشبهههایی ایجاد کرد که بعد از اجرای این گامها و اخذ نتیجه نهایی صحت آنها مشخص میشود.
به هر حال دستِ کم اکنون تصمیمی گرفتهایم (استراتژي) و برای پیشبرد این تصمیم طرحی را پیریزی کردهایم (اجرای تاکتیکها) که ما را در ورطه عمل و حرکت به سوی اهداف کسب وکار قرار میدهد.
داستان دیجیکالا: یک مطالعه موردی در استفاده استراتژیک از ابزارهای دیجیتال
مثلا در مورد دیجی کالا و ظهور به تدریج و پر درخشش آن، چه می توان گفت؟، دیجی کالا که به عنوان یک سایت نقد و بررسی، به معرفی و مقایسه محصولات دیجیتال می پرداخت، چگونه به اینجا رسید؟ شرکتی که با 3 کارمند و یک اتاق 6 متری و دو کامپیوتر شروع کرده بود، چگونه به این امپراطوری رسید که اکنون نقشی بس پرنفوذ در بازار خورده فروشی کشور ایفا می کند؟ دیجیکالا که خود در غیاب رقیب قدرتمندی همچون آمازون، عرصه را فراهم دیده بود، سعی داشت طرح تجاری این غول کسب و کار امریکایی را پیاده سازی کند و تبدیل به «آمازون ایران» شود. اما دیجیکالا محبوبیت خود را چگونه به دست آورده و چگونه با مشتریان خود ارتباط برقرار می کند؟
گام اول این شرکت وبسایت این شرکت و محتوای بارگذاری شده روی آن بود، (در کلاسهای طراحی وب از وبسایت دیجی کالا به عنوان یک نمونه عالی تعاملی نام برده می شود) همچنین محتوایی که ذیل هر محصول توسط مخاطبان ایجاد میشد و دربرگیرنده نظرات و تجربیات آنها، پیرامون آن محصول بود، در معروف شدن این وبسایت نقش پررنگی داشت،«دیجی بن» هایی که در دیجیکالا طراحی شد، از نخستین گامهای «باشگاه مشتریان» بود که پیاده سازی شد، «پیشنهاد های شگفت انگیز» هم یک ارائه موفق از پشبرد فروش «تخفیف» بود، که فروش دیجیکالا را افزایش می داد، روشهای پرداخت ،در فضایی که به تجارت الکترونیک کشور اعتمادی وجود نداشت و هنوز هم ندارد،به خصوص شکلی که در آن پول کالا بعد از تحویل آن درب منزل،پرداخت می شد، اقدام خوبی بود که بعدها سرلوحه کسب و کارهای بسیاری قرار گرفت؛
پاسخگویی و پشتیبانی خرید هم به خوبی انجام می گرفت، تا همه این ها در کنار هم منجر به خلق «تجربه خوب خرید اینترنتی» از دیجیکالا شود. گفته می شود که مثال زدن روش خوبی برای توضیح یک مسئله است، حدس می زنم که اکنون برایتان روشن شود که چرا دیجیکالا موفق شد، هیچ موفقیت و محبوبیتی بی دلیل نیست. توضیحات بالا آشکار می کند که چه زحمت هایی برای «ارتباط با مشتری» و ارائه ارزش های پیشنهادی و کسب درآمد از آنها کشیده شده، تا دیجیکالا به موفقیت و محبوبیت فعلی رسیده است.
جمع بندی
استراتژی دیجیتال مارکتینگ به شما امکان نظم بخشیدن و تمرکز به فعالیتها را با توجه به جهتگیریهای آینده و نقاط قوت و ضعف سازمان میدهد، شما همچنین با بررسی این ویژگیها در رقبای خود قادر خواهید بود که در مسیری که شما را به مقصد میرساند گام بردارید